08:44|شنبه, اردیبهشت 08 ,1403
تاریخ انتشار: 17 خرداد 1395 - 12:43
کد خبر: 3949

گفتگو اختصاصی باریش با اسماعیل یوردشاهیان

شهروندان ارومیه , اسماعیل یوردشاهیان را بیشتر با اثر به یادماندنی «آنجا که زاده شدم» میشناسند. اما این نویسنده سرشناس ارومیه ای تاکنون تعداد زیادی کتاب شعر و رمان به چاپ رسانده که بسیاری از آنها ضمن ترجمه به زبانهای مختلف دنیا بارها در قالب نمایشنامه به روی صحنه تئاتر رفته است و برخی به عنوان منابع درسی در بسیاری از دانشگاه های جهان تدریس میشوند.

گفتگو اختصاصی باریش با اسماعیل یوردشاهیان

اسماعیل یوردشاهیان شاعر , نویسنده , پژوهشگر و استاد دانشگاه در فروردین سال 1334 در ارومیه و در خانواده ای اصیل و فرهنگی به دنیا آمد. آنگونه که خودش میگوید دوران کودکی او با قصه های زیبا و عاطفی مادرش و با شنیدن شعرها و داستانها و افسانه های بومی سپری شد که همین عوامل روح او را به سوی شعر و شاعری و نویسندگی سوق داد. اسماعیل یوردشاهیان تحصیلات خود را در رشته پژوهش فرهنگ و تمدن به پایان رسانده و سالها در دانشگاه های مختلف ایران و جهان در رشته فلسفه و ادبیات شرق شناسی به تدریس پرداخته است. نخستین آثار وی در سالهای 1349 و 1350 چاپ شده و تا کنون بیش از 30 مجموعه شعر و رمان و داستان کوتاه و تعدادی مقاله علمی از وی به چاپ رسیده و تعداد دیگری نیز در دست چاپ است. برخی از این آثار به زبان انگلیسی ترجمه شده و برخی از آنها در دانشگاه های جهان از جمله سلیمانیه , ایروان , استانبول , لس آنجلس و دانشگاه سلطنتی بروکسل به عنوان منابع درسی استفاده میشوند که از آن جمله میتوان به کتاب «تبار شناسی قومی و حیات ملی» و همچنین «پدیده شناسی» اشاره کرد.

اسماعیل یوردشاهیان امروزه در زادگاهش ساکن است و گاهگاه به کوچه های خاطرات خود سفر کرده و مدتی را در ارومیه و گاه در خارج از کشور سپری می کند. او در مدت سکونتش در ارومیه به برگزاری کارگاه های آموزشی و تربیت شاعران و نویسندگان جوان شهر میپردازد. در عصر یک روز بهاری در اردیبهشت سال 95 و در حاشیه یکی از همین کارگاه های آموزشی مصاحبه کوتاهی با استاد اسماعیل یوردشاهیان ترتیب داده شد که شرح آن از نظر شما میگذرد:


آقای یوردشاهیان چرا اسم Urmia را به عنوان نام مستعار انتخاب کردید؟

انتخاب اسم مستعار بیشتر به درخواست ناشران و دوستان شاعر و نویسنده ام بود. در ابتدای نویسندگی نام مستعار «پندار اورمیایی» را برای خود برگزیدم , بعد از مدتی احساس کردم باید نام جدیدی به عنوان اسم مستعار انتخاب کنم. معیار من برای انتخاب نام مستعار زادگاهم بود. میخواستم مرا به اسم شهرم بشناسند , از سوی دیگر خودم را به نوعی با شهر زادگاهم بیامیزم و نام زادگاهم را جهانی کنم , چنانچه امروز اگر آثارم را در سایت های معتبر و جهانی مثل آمازون جستجو کنید با نام مستعار «Urmia» به عنوان نام مستعار نویسنده مواجه می شود. به همین دلیل نام شهرم را انتخاب کردم.

 

چرا شهرت شما در خارج از کشور بیشتر از ایران است؟

متاسفانه من خارج از کشور شناخته شده تر از ایران هستم و در تهران شناخته شده تر از زادگاهم! علت این امر را بیشتر در عدم وجود فرهنگ کتابخوانی در سطح جامعه میدانم. همچنین چاپ کتاب در تیراژ پایین و با محدودیت های فراوان سبب میشود تا من و دیگر نویسندگان نتوانیم ارتباطی که در نظرمان هست را با مردم در سطح جامعه بر قرار کنیم.

 

بسیاری شما را با رمان به یاد ماندنی «آنجا که زاده شدم» میشناسند. شما این کتاب را بیشتر یک اثر ادبی میدانید یا یک اثر تاریخی؟

همانگونه که در ابتدای کتاب آورده ام : «کلیه حوادث , رخدادها و فصل فصل کتاب بین مرز واقعیت و تخیل سرگرفته از آفرینش ذهن است و به غیر از شخصیت های اصلی اکثر شخصیتهای رمان غیر واقعی هستند و تصاویر روی جلد کتاب مربوط به دکتر ژوزف پلمب کاکران و همسرش کاترین هاله کاکران است.». آنجا که زاده شدم صرفا یک رمان تاریخی-ادبی است. البته تاریخی از این منظر که شرح حال یک شخصیت تاریخی است و گرنه شاید 10 یا نهایتا 20 درصد از این کتاب را بشود تاریخی خواند و مابقی یک رمان ادبی است. برای مثال شخصیت ایوان در این داستان یک شخصیت کاملا تخیلی است , دبرا یک شخصیت واقعی است اما چیزی از آن در دست نیست و تمام داستانهای مرتبط با او تخیلی است , ماجرای سفر کاکران به ترابزون آفریده ذهن است , ماجرای سقوط سنگ آسیاب روی ایوان درشکچی و مباشر دکتر کاکران و مرگ وی و قرار دادن همان سنگ آسیاب روی قبر ایوان یک ماجرای کاملا خیالی است اما این تخیلات و رویاپردازی ها آنچنان مناسب در کنار واقعیت های تاریخی قرار گرفته اند که بعضا همه این مطالب و وقایع را واقعیت میدانند. ترجمه کتاب آنجا که زاده شدم در پنجاه هزار نسخه منتشر شده و جز رمانهای پر فروش در آمریکا و در وبسایت آمازون است. در آینده نزدیک فیلمی بر اساس این کتاب در هالیوود ساخته خواهد شد.

 

متاسفانه عده ای با اهداف خاص و بدون داشتن صلاحیت علمی , قصد در تخریب چهره دکتر کاکران دارند. نظر شما در این مورد چیست.

واقعیت این است که دکتر کاکران جز خدمت کاری برای مردم نکرد. در شرایط آن روزهای ایران که بیماری و بی سامان سراسر کشور را فراگرفته بود به ایران آمد و به خدمت رسانی به مردم مشغول شد. حتی توانایی های خود را به دیگر مردمان بومی نیز آموزش میداد. در سال 1878 میلادی دانشکده پزشکی (مدرسه طب) موسوم به باغ قلعه (بیمارستان وست مینستر) را تاسیس نمود و تا زمان مرگش در سال 1905 سالانه بین 3 تا 5 دانشجو از میان مردمان بومی پذیرش کرد. در مجموع 5 دوره حدود 27 پزشک از میان مردم منطقه تربیت نمود. جایی میخواندم که از نقش دکتر کاکران در حوادث جیلو ها صحبت شده بود درحالی که حوادث جیلوها به سال 1917 باز میگردد و دکتر کاکران در سال 1905 درگذشته است! واقعا نمیدانم چرا عده ای بر خلاف واقعیت های تاریخی سعی در تخریب چهره دکتر کاکران دارند. او بین مردم از احترام بسیار زیادی برخوردار بود. مردم به او لقب حکیم صاحب داده بودند. ریش سفیدان شهر همچنان به محل دانشگاه ارومیه صاحب لر قلعه سی می گویند. همه اینها نشان از احترام مردم ارومیه به دکتر کاکران دارد که این احترام بی دلیل ایجاد نشده است. او در این خاک ریشه دارد. نوادگان دکتر کاکران همچنان خود را ارومیه ای می دانند. دکتر لارنس مولوتون استاد دانشگاه جان هاپکینر و عضو پژوهشی سازمان بهداشت جهانی که از نوادگان دکتر کاکران است وقتی در سال 1387 برای حضور در یک همایش علمی به تهران سفر کرده بود علاقه زیادی برای سفر به ارومیه داشت. به هر نحو ممکن به ارومیه آمد و به اتفاق هم بر سر مزار جدش حاضر شدیم و متاسفانه دیدیم قبر دکتر کاکران تخریب شده است! امیدوارم روستای سیر و محوطه قبرستان تاریخی این روستا بازسازی شود. این روستا ظرفیت بسیار بالایی برای گردشگری دارد. اگر ساختمان ها به شکل قدیمی و با معماری سنگی بازسازی شوند , کوچه ها سنگفرش شوند و قبرستان بازسازی گردد سالانه عده ای زیادی از سرتاسر جهان خصوصا آمریکا به ایران خواهند آمد و این علاوه بر جذب توریسم تاثیر به سزایی در اشتغال زایی خواهد داشت.


همانگونه که اشاره کردید عدم مطالعه یکی از معضلات فرهنگی حال حاظر کشور است. علت عدم وجود فرهنگ کتابخوانی را چه میدانید؟

مجموعه عوامل مختلف دست به دست هم میدهند تا جامعه ایران روز به روز از کتاب و فرهنگ کتابخوانی فاصله بگیرند. وجود ممیزی روی آثار ادبی آنهم ممیزی های سطحی و از سوی دیگر وجود مافیای گسترده چاپ و نشر در ایران سبب میشود کتابهای خوبی چاپ نشوند و معدود کتابهای خوب نیزه دیده نشوند. یکی دیگر از عوامل کاهش میزان مطالعه و فاصله پیداکردن مردم با کتاب نوع تربیت فرزندان است. کودکان و نوجوانان ایران با کتاب ارتباطی ندارند. در این مورد آموزش و پرورش باید فرهنگسازی کند؛ آموزش و پرورش باید کتاب کودک و نوجوان را به صورت هدفمند و تا حد امکان در اختیار کودکان قرار دهد. و این بر عهده معلمان است. پدر و مادر باید کودک را کتاب خوان تربیت کنند ولی حتی خودشان هم کتاب نمیخوانند! متاسفانه والدین تلویزیون زده شده اند. میزان خرید آثار هنری در کمترین سطح است. چند تابلوی هنری یا مجسمه در خانه های ایرانی وجود دارد؟ اما تا دلتان بخواهید آثار تجملی خارجی! پس چه کسی و چگونه باید از نویسنده و نقاش و مجسمه ساز حمایت کند؟ اگر در کنار این همه هزینه سالی 3 یا 4 کتاب کودک برای فرزند خود بگیرند آن کودک کتابخوان تربیت خواهد شد. کتاب ها در ایران با تیراژ 1000 نسخه به چاپ میرسد. در حالی که اگر تنها 1درصد از جامعه ایران کتاب خوان باشند هر کتاب باید با تیراژ 80.000 هزار نسخه چاپ شود. این آمار فاجعه آمیز حاکی از میزان کتابخوانی در سطح کشور است.

به نظرم باید در رفتار شخصی خودمان تجدید نظر کنیم تا بتوانیم بر روی جامعه تاثیر بگذاریم. در مورد فرهنگ کتابخوانی اگر خودمان را اصلاح کنیم میتوانیم نسل های آتی را کتابخوان تربیت کنیم.

 

بزرگترین معضل فرهنگی ایران را چه میدانید؟

بزرگترین معضل فرهنگی ایران این است که مردم مطالعه نمی کنند. مطالعه یعنی یاد گرفتن و اصلاح خود و در نهایت بهبود شرایط جامعه. معضل فرهنگی دیگر این است که صداقت در جامعه چندان به چشم نمیخورد. بعضا مردم در ظاهر بسیار مهربان و علاقه مند به یکدیگر هستند در حالی که در باطن اینطور نیست! جامعه ما درون خانه است و در خانواده محدود میشود نه بیرون از خانه و خانواده. ما باید برخی هنجار های داخل خانه را در سطح جامعه نیز رعایت کنیم. باید در سطح جامعه رفتار صحیحی داشته باشیم. باید در رفتارمان تجدید نظر کنیم.

 

شرایط فرهنگی ارومیه را چگونه می بینید؟

ارومیه دارای یک جامعه کشاورزی است. مردم درون خود و با یادگار گذشتگان زندگی میکنند. مردمان ارومیه نجیب و آرام هستند و با مدارا زندگی میکنند و امیدوارم این آرامش و مدارا برای همیشه ادامه داشته باشد. ارومیه جدا از ایران نیست و همان معضلات و سختی ها که در سرتاسر ایران وجود دارد در ارومیه نیز حاکم است. ارومیه از مشکلاتی رنج میبرد که کل ایران با آن دست به گریبان است. امیدوارم شرایط و زمینه برای گسترش فرهنگ در سرتاسر ایران از جمله ارومیه بیشتر فراهم شود.

از برخی هنرمندان شهر نیز تقاضا دارم رفتار حرفه ای داشته باشند و به خالقین آثار هنری احترام بگذارند. متاسفانه برخی از همشهریان آثار مرا به صورت غیر قانونی در نمایشنامه ها و با ذکر نام خودشان استفاده کردند که این رفتار بسیار مرا ناراحت کرد و امیدوارم دیگر شاهد چنین دزدی های فرهنگی نباشیم.

صحبتی هم با عوامل شهرداری دارم؛ من سعی کردم در کتاب اورمیای بنفش اصالت و تاریخ کهن شهرم را بیان کنم. اورمیای بنفش یا دختر اورمیه , نماد آب و پاکی و مقاومت است. چقدر زیباست که در نمادسازی های شهری و زیباسازی به عناصر بومی و اصیل شهر بیشتر توجه شود. مثلا مجسمه اورمیای بنفش را در شهر نصب کنند یا از رنگ بنفش در زیباسازی و حتی خدمات شهری مثل حمل و نقل عمومی استفاده کنند. طرحهای اینچنین علاوه بر زیباسازی شهر به نوعی تاکیدی بر شناسنامه و اصالت شهر خواهد بود. کتاب اورمیای بنفش به چندین زبان ترجمه گردیده و در نمایش ها اجرا شده است ولی در ارومیه آنطور که باید به آن بها داده نمی شود.

 

در مدت حضورتان در ارومیه کارگاه های آموزشی برای شاعران و نویسندگان جوان شهر برگزار میکنید. سطح کیفی و کمی شاعران و نویسندگان جوان ارومیه را چگونه ارزیابی میکنید؟

برای پاسخ کامل این سوال زمان زیادی نیاز است. اما در مورد اندک شاعران و نویسندگان جوان که در این مدت با آنها آشنا شدم سطح آگاهی و توان هنری و نوشتنشان بسیار بالاست و چیزی از شاعران و نویسندگان مطرح کم ندارند. و اگر مطالعه , تاکید میکنم منابع درست را انتخاب و مطالعه کنند , و در راستای مطالعه به تمرین نوشتن بپردازند بی شک بهتر و بهتر خواهند شد و همه تلاش من کمک به جوانان در همین راستا است. هدف از این کارگاه ها و درسگفتارها تربیت نویسندگان و شاعران پیشرو و قوی است.

 

در زندگی نامه خود , در سایت شخصی تان نوشته اید : « من به مرزبندي جغرافيايي ، نژادي ، قومي ، ملي و اجتماعي ميان انسانها معتقد نيستم . جهان را مال انسان و انسان را از آن جهان مي دانم و براي تمام مردم جهان و پيوستگي آنها مي نويسم و با آنها گذار تاريخ جهان را ميگذارنم و خود را شهروند آزاد جهان ميدانم» بر این اساس میتوان شما را معتقد به جهان وطنی دانست. تا چه اندازه به جهان طنی باور دارید؟

بسیار و خیلی زیاد معتقد به جهان وطنی هستم. مگر اسلام همین را نمیگوید؟ اسلام هم میگوید هیچ مرزی بین انسان ها نیست و انسانها با ذات وجودی خودشان سنجیده می شوند نه با نژاد و زبان و... چه فرقی بین من با یک سودانی است؟ چه فرقی بین یک ایرانی با یک کره ای است؟ من به مرز معتقد نیستم. از همه جهان الهام میگیرم و برای همه جهان مینویسم و می سرایم.

 

به عنوان صحبت پایانی اگر ناگفته ای باقی مانده بفرمایید.

آرزو دارم مردم ایران خصوصا همشهریانم بیشتر کتاب بخوانند. کتاب های مرا هم بخوانند. تقاضا دارم مردم در دید و بازدیدها و به مناسبت های گوناگون آثار هنری و فرهنگی بیشتری خریداری کنند و به یکدیگر هدیه بدهند تا از این طریق از خالقان آثار هنری حمایت شود و این باعث پویایی فرهنگی خواهد شد , که راه ترقی و پیشرفت و آزادگی در دانایی است.

نظر دهید

لطفا عدد مقابل را در جعبه متن وارد کنید