12:47|شنبه, اردیبهشت 15 ,1403
تاریخ انتشار: 06 فروردین 1398 - 13:04
کد خبر: 11694

اسم باکری را جار نزنید؛ رسم باکری را زنده کنید

مسئولین بایستی بدانند زنده‌نگه داشتن یاد شهدا، به معنای تنها منوط به برگزاری مراسم و نطق از رشادت‌های بزرگمردان تاریخ کشور نیست بلکه باید رسم شهدا را زنده کرد و همانند آنان بی‌ادعا به ملت خدمت کرد.
اسم باکری را جار نزنید؛ رسم باکری را زنده کنید

سرویس سیاسی باریش‌نیوز؛ بی‌تردید همه‌ی ما بارها و حتی هزاران بار شنیده‌ایم که زنده ‌نگه‌داشتن یاد و خاطره شهدا کمتر از عبادت نیست ولی گویا در کشور ما به ویژه مسئولین از این جمله تنها تفسیری که کرده‌اند برگزاری مراسمات، چاپ کتاب و نطق گفتن از رشادت‌های شهدا است.
همین چند روز پیش بود که سیل استان‌های کشور را درنوردید و ملت کشورمان را داغدار کرد در همین بحبوبه بلاها بود که مردم با توجه به بی‌مسئولیتی و عدم توجه برخی از مسئولین به شرایط کشور و ملت، یاد و خاطره شهید باکری که روزگاری شهردار ارومیه بود را روایت کردند. شهرداری که خود چکمه بر پای کرد و زمانی که سیل خانه‌های مردم ارومیه را فراگرفته بود بدون محافظ و هیچ گونه تشریفاتی به یاری مردمش شتافت.

باران شدیدی در شهر باریده بود و جوی‌ها را لبریز از آب کرده بود. وقتی شهید باکری این وضعیت را می‌بیند، تلفن را برمی‌دارد و گروه‌های امدادی را خبر می‌کند. گروه‌های امداد به سرپرستی مهدی باکری به سمت محلات مستضعف‌نشین که گرفتار سیل شده بودند راه می‌افتند. حجم آب لحظه به لحظه بیشتر می‌شد و مردم سراسیمه از خانه‌هایشان بیرون می‌آمدند. بعضی از خانه‌ها ویران شده بود و تیرک‌هایشان بیرون زده بود. گروه‌های امدادی به خاطر حجم زیاد آب و گل و لای به سختی کارشان را پیش می‌بردند. شهید باکری متوجه خانه‌ای شد که آب آن را فراگرفته بود. در حیاط خانه پیرزنی فریاد می‌کشید و کمک می‌خواست. مهدی باکری در را هل داد و باز کرد. آب تا بالای زانو رسیده بود. از پیرزن پرسید که آیا کسی زیر آوار مانده یا نه. پیرزن بر سر و صورت‌زنان گفت که وسایل خانه‌ و کل زندگی‌اش زیر آوار مانده و آب به زیرزمین رفته است. گویا جهیزیه دخترش که با سختی آن را جمع کرده بود در زیرزمین جامانده و خیس شده بود. مهدی به کمک دوستانش جلوی در، سد خاکی درست کردند تا آب بیشتری داخل خانه نیاید. شهید باکری به کوچه دوید و وانت آتش‌نشانی را پیدا کرد و به خانه پیرزن آورد. چند لحظه بعد شیلنگ پمپ در زیرزمین فرو رفت و آب مکیده شد. پمپ کار می‌کرد و آب زیرزمین لحظه به لحظه کم می‌شد. مهدی غرق گل و لای شده بود. پس از دقایقی پمپ همه آب زیرزمین را خالی کرد. پیرزن که حالش بهتر شده بود شروع کرد به دعا کردن مهدی باکری. گفت: خدا خیرت بدهد پسرم. آن شهردار فلان فلان شده کجاست تا کمی از غیرت تو یاد بگیرد. تا لحظه ای که شهید باکری وسایل را جمع کند و از خانه بیرون برود، پیرزن مشغول دعا کردن مهدی و نفرین شهردار ارومیه بود!

شهید باکری و همرزمانش اهل حرکت عوام فریبانه نبودند و به راستی  جمله‌ی «به عمل کار براید به سخن دانی نیست» را زنده کرده بودند ولی متاسفانه این راه و رسم در میان مسئولین ما به باد فراموشی سپرده شده است و همین فراموشکاری سبب شده مردم از مسئولین دلزده شوند و تمام کارها و حرفهایشان را جز شعاری توخالی نپندارند و صد البته که حق نیز با مردم است زیرا در عمل و واقعیت سال‌های مدیدی است که مردم از وجود مسئولانی دلسوز که راه و رسم شهدا را در میان مردم زنده کنند، محروم هستند. مردم دیگر از حرف خسته شده‌اند و انتظار عمل را از مسئولین دارند ولی انگار علاوه براینکه فاصله مسئولین از مردم بسیار شده است مسئولین با شهدا و مرامشان هزاران فرسنگ فاصله دارند و همین دورشدن از اصول و آرمان‌ها سبب گسستگی و یاس مردم از مسئولین شده است. لذا تا دیر نشده بهتر است مسئولین به خود بیایند و به جای حرف در عمل خود را به مردم ثابت کنند.   

یادداشت از: نرگس آقازاده 

نظر دهید

لطفا عدد مقابل را در جعبه متن وارد کنید