پارادوکسی به نام تحصیل کردهی بیکار
کم کاری اصلی متوجه تمامی مسئولین مرتبط است، عقل حکم می کند که انجام کار عبث باطل است، پس چطور مسولان کشور با وجود این حد از اشباع نیروی کار تحصیل کرده همچنان اجازه پذیرش به دانشگاه ها می دهند، حتی اگر در این کار نفع عده ای خاص باشد باز هم ضرری که به کشور می رسد بسیار بیشتر و جبران ناپذیرتر است.
به گزارش سرویس اجتماعی باریش نیوز، به طور عادی هر انسان برای تأمین نیاز های مادی و ابتدایی خود نظیر پوشاک، مسکن و خوراک نیازمند کار کردن است، باید کار کرد تا بتوان زنده ماند و به سمت پیشرفت قدم برداشت، امیر مومنان علی (ع) می فرماید: هنگامی که فقر از دری وارد شود ایمان از در دیگر خارج می شود، واقعا اگر شخصی نتواند از تأمین زندگی خویش اطمینان حاصل کند چگونه می تواند به فکر رشد و شکوفایی باشد؟
بی کاری ابعاد بسیاری دارد اما درد آور ترین نوع آن بی کاری یک فرد تحصیل کرده است، این که شخصی چند سال از عمر و سرمایه خود را برای رسیدن به شغل دلخواه هزینه کند و دست آخر باز هم سر خانه اول باشد واقعا زجر آور است، مسئولین مرکز آمار می گویند یک میلیون نفر از افراد تحصیل کرده بی کار هستند، این یعنی فاجعه؛ میلیون ها نفرساعت به همراه میلیارد ها تومان سرمایه به زباله دان بی تدبیری ریخته می شوند و آب از آب تکان نمی خورد.
گفته های مرکز آمار تنها کسانی را شامل می شود که نتوانسته اند هیچ شغلی برای خود دست و پا کنند، اما اگر به این تعداد کسانی را که در شغل نا مرتبط با رشته تحصیلی خود کار می کنند اضافه کنیم آمار سرسام آوری به دست میآید که بسیار خجالت آور است، واقعا اگر کسی می توانست در شغل نامرتبط با رشته اش فعالیت کند دیگر چرا درس می خواند، به علاوه اگر هزینه و وقتی را که در این چند سال هدرداده صرف کار می کرد از نظر مادی وضع بسیار بهتری داشت.
البته در این میان سطح کیفی پایین دانشگاه ها نیز مزید بر علت است ، به سبب کاهش کیفیت آموزش در دانشگاه ها هیچ کارفرمایی صرف مدرک تحصیلی به کسی اعتماد نمی کند؛ چرا جلوی تأسیس روز افزون دانشگاه های بی سر وته گرفته نمی شود؛ دانشگاه بدون داشتن امکانات چگونه مجوز می گیرد، دانشگاه بدون ارزیابی کیفی اساتیدش چگونه فعالیت می کند، دانشگاه بدون داشتن هیئت علمی چگونه تعطیل نمی شود؛ در بسیاری از دانشگاه های معلوم الحال هم استاد می داند درسی که تدریس می کند درس نیست و هم دانشجو، اما حل مشکلی با این درجه از بداهت طوری سخت شده که کسی حتی جرئت حل کردنش را به خود نمی دهد.
علاوه بر تمام این ها که گفته شد کم کاری اصلی متوجه تمامی مسئولین مرتبط است، عقل حکم می کند که انجام کار عبث باطل است، پس چطور مسولان کشور با وجود این حد از اشباع نیروی کار تحصیل کرده همچنان اجازه پذیرش به دانشگاه ها می دهند، حتی اگر در این کار نفع عده ای خاص باشد باز هم ضرری که به کشور می رسد بسیار بیشتر و جبران ناپذیرتر است.
عده ای به سبب چشم و هم چشمی موجود در جامعه و وجود شرط مدرک برای ازدواج ادامه تحصیل می دهند اما واقعا اگر ظرفیت دانشگاه ها به این اندازه نبود باز هم این انتظار در جامعه وجود داشت؟
برای یک دانشجو هیچ چیز عذاب آور تر از این نیست که از یک فرد چندسال بزرگ تر از خودش مدام بشنود: درس را برای چه می خوانی وقتی آینده ای نداری؛ واقعا اگر این سوال را از مسئولین محترم بپرسیم چه جوابی عایدمان می شود؛ این وضع اسفبار جامعه محصول بی برنامگی و نامدیریتی هایی است که سال های سال در جامعه وجود داشته و دارد اما بلأخره باید سروسامان بگیرد چراکه وضع می تواند از این بدتر نیز بشود.
نظر دهید