برای حمید باکری که 6 اسفندماه 62 آسمانی شد
گفتارشان از روي راستي، پوشاكشان ميانه روي ، رفتارشان به فروتني ، از آنچه خداوند برايشان روا نداشته چشم پوشيدهاند و به علمي كه آنان را سود رساند گوش فرا داشتهاند ، دل هايشان اندوهناك است و آزارشان ايمن و بدنهايشان لاغر و خواستني است و نفسهايشان با عفت و پاكيزگي است.
شهید حمید باکری، برادر شهید مهدی باکری، فرمانده ای مقتدر اما به شدت متواضع و مظلوم بود. ویژگی های او هم در کنار ویژگی های برادرش گاهی نادیده گرفته شد و نامش هم کمتر در مراسم ها و آیین ها برده می شود. در این مطلب، به مناسبت سی و دومین سالگرد عروجش، مروری بر زندگی او خواهیم داشت.
گذری کوتاه بر زندگی نامه شهید حمید باکری :
قائم مقام فرماندهی لشگر 31 عاشورا (سپاه پاسداران انقلاب اسلامی)
نام : حمید باکری
نام پدر : حسين
تاريخ تولد :-/9/1334
محل تولد :آذربايجانغربي / میاندوآب
تاریخ شهادت : 6/12/1362
محل شهادت : جزيره مجنون
طول مدت حیات :28 سال
مزار شهید : مفقودالجسد
آخرین سمت : قائم مقام فرماندهی لشگر 31 عاشورا
تولد و کودکی :
در آذر سال 1334 در شهرستان اروميه چشم به جهان گشود. در سنين كودكي مادرش را از دست داد و دوران دبستان و سيكل و اول دبيرستان را در كارخانه قند اروميه و بقيه تحصيلاتش را در دبيرستان فردوسي اروميه به پايان رساند. بعلت شهادت برادر بزرگش علي كه بدست رژيم خونخوار شاهنشاهي انجام شده بود با مسائل سياسي و فساد دستگاه آشنا شد. بعد از پايان دوران خدمت سربازي در شهر تبريز با برادرش مهدي فعاليت موثر خود را عليه رژيم آغاز كرد و خود سازي و تزكيه نفس شهيد نيز بيشتر از اين دوران به بعد بوده است.
تحصیلات :
در سال 1355 ظاهراً بعنوان تحصيل به خارج از كشور سفر ميكند ، ابتداء به تركيه و از تركيه جهت گذراندن دوره چريكي عازم سوريه ميشود و بعد به آلمان رفته و در دانشگاه اسم نويسي كرده و فقط يك هفته در كلاس درس حاضر مي شود.
پس از پیروزی انقلاب اسلامی :
با هجرت امام «مد ظله العالي» به پاريس عازم پاريس مي شود و از آنجا هم جهت آوردن اسلحه به سوريه ميرود و با پيروزي انقلاب اسلامي به ايران مراجعت، جهت پاسداري از دستاوردهاي انقلاب اسلامي در مراكز نظامي مشغول فعاليت ميشود و با تشكيل سپاه پاسداران انقلاب اسلامي در سال 57 به عضويت سپاه درآمده و به عنوان فرمانده عمليات با عناصر دستنشانده امپرياليسم شرق و غرب كه در گروهك ها و احزابي كه بلافاصله بعد از پيروزي انقلاب شروع به فعاليت كرده بودند به مبارزه ميپردازد.
در عمليات پاكسازي منطقه سرو و آزادسازي مهاباد ، پيرانشهر و بانه نقش مهم و اساسي داشته و در آزاد سازي سنندج با همكاري فرمانده عملياتي منطقه با استفاده از طرح هاي چريكي كمر ضد انقلاب وابسته و ملحد را در منطقه شكسته و باعث گرديد كه سنندج پس از مدت ها آزاد گردد.
ورود به بسیج و جنگ تحمیلی :
شهيد با فرمان امام مبني بر تشكيل ارتش بيست ميليوني مسئول تشكيل و سازماندهي بسيج اروميه شد ودر اين مورد نقش فعالانه و موثري ايفا نمود. هميشه از بسيجي ها و از قدرت الهي آنها سخن مي گفت. با شروع جنگ تحميلي جهت مبارزه با بعثيون كافر به جبهه آبادان شتافت و دو ماه بعد مراجعت نمود.
مدتي در شهرداري بصورت افتخاري در سمت مسئول بازرسي مشغول خدمت گرديد و چون كار اداري نتوانست روح بزرگ او را آرام كند مجدداً عازم جبهه آبادان شد و فرماندهي خط مقدم ايستگاه 7 آبادان را بعهده گرفته و به سازماندهي نيروهاي مردمي پرداخت. وي در زمره خاطراتش كه از بسيجي ها صحبت ميكرد ميگفت كه دو سه تا نوجوان بودند هر قدر اصرار كرديم كه پشت جبهه كار كنند قبول نكردند و شروع كردند به گريه كردن كه بايد ما در خط مقدم باشيم و ميگفت : اينها به انسان نيرو مي دهند و باعث تقويت ايمان در آدمي ميشوند .
شرکت در عملیات های مختلف :
بعد از بازگشت مرتب از مزاياي جنگ كه بقول امام اين جنگ يك نعمت است كه فرزندان اين مملكت را الهي كرده و آنها را از زندگي دنيايي به معنويت كشانده است. حميد براي مدتي از سوي جهاد سازندگي مسئوليت پاكسازي مناطق آزاد شده كردنشين در منطقه سرو را عهده دار گرديد كه در آن شرايط كمتر كسي ميتوانست چنان مسئوليتي را بپذيرد. سپس بعنوان مسئول كميته برنامه ريزي جهاد استان تعييين شد و چون در هر حال جنگ را مسئله اصلي ميدانست و ميانديشيد كه در جبهه مفيدتر است حضور دائمياش را در جبهه هاي نبرد با صدام متجاوز از عمليات فتحالمبين شروع نمود ، در عمليات بيتالمقدس فرمانده گردان تيپ نجف اشرف بود و با تلاشي كه نمود نقش موثري در گشودن دژهاي مستحكم صداميان در ورود به خرمشهر را داشت و بالاخره با لشكر اسلام پيروزمندانه وارد خرمشهر شد و بعد از عمليات رمضان براي فعاليت دائمي در سپاه پاسدارن مصمم گرديد.
در عمليات موفقيتآميز «مسلمبنعقيل» بعنوان مسئول خط تيپ عاشورا استقامتش در ارتفاعات سومار يادآور صبوري و شجاعت ياران امام حسين (علیه السلام) بود كه چندين بار خودش در جنگ تن به تن و پرتاب نارنجك دستي به صداميان شركت نمود و از ناحيه دست مجروح شد و بر حسب شايستگي كه كسب نمود از طرف فرماندهي كل سپاه پاسداران انقلاب اسلامي به عنوان فرمانده تيپ حضرت ابوالفضل (علیه السلام) منصوب گرديد.
بعد از عمليات والفجر مقدماتي بعنوان معاون لشكر 31 عاشورا راه مولايش حسين بن علي (علیه السلام) را ادامه داد استقامت و تدابيرش در مقابل صداميان هميشه براي يارانش الگو بود شركت در عمليات هاي والفجر 1 ، 2 و 4 از افتخاراتش بود كه هميشه دوش بدوش برادران رزمنده بسيجياش در خطوط اول حمله شركت داشت و با خونسردي زيادي كه داشت هميشه فرماندهان زير دستش را به استقامت و تحمل شدايد صحنه هاي نبرد ترغيب مينمود و به آنها ياد ميداد كه چگونه با دست خالي از امكانات مادي در مقابل دشمن كه سراپا پوشيده از زره و پيشرفته ترين امكانات جنگي عصر حاضر ميباشد فقط با اتكاء به ايمان و روش حسيني بايد جنگيد.
عروج :
در والفجر يك از ناحيه پا و پشت زخمي و بستري گشت كه پايش را از ناحيه زانو عمل جراحي كردند. اطرافيانش متوجه بودند كه از درد پا در رنج است ولي هيچ وقت اين را به زبان نياورد و بالاخره در عمليات فاتحانه خيبر با اولين گروه پيشتاز كه قبل از شروع عمليات بايستي مخفيانه در عمق دشمن پياده ميشدند و مراكز حساس نظامي را به تصرف در ميآوردند و كنترل منطقه را در دست ميداشتند عازم گرديد و در ساعت 11 شب چهارشنبه 3 اسفند 62 شروع عمليات خيبر بود كه با بي سيم خبر تصرف پل مجنون (كه به افتخارش پل حميد ناميده شد) در عمق 60 كيلومتري عراق را اطلاع داد. پلي كه با تصرف كردن آن دشمن متجاوز قادر نشد نيروهاي موجود در جزاير را فراري دهد و يا نيروي كمكي براي آنها بفرستد در نتيجه تمام نيروهايش در جزاير كشته يا اسير شدند و اين عمل قهرمانانه فرمانده و بسيجيهاي شجاعش ضمانتي در موفقيت اين قسمت از عمليات بود و عاقبت با دو روز جنگ شجاعانه در مقابل انبوه نيروهاي زرهي دشمن فقط با نارنجك و آرپي جي و كلاش ولي با قلبي پر از ايمان و عشق به شهادت خودش و يارانش در حفظ آن پل مهم جنگيدند و در همانجا به لقاءالله پيوسته و به آرزوي ديرينهاش ديدار سرور شهيدان امام حسين (علیه السلام) نايل آمد.
به جاست ياد شود از يار باوفايش شهيد مرتضي ياغچيان معاون ديگر لشكر عاشورا که ادامه دهنده راه حميد بود و بعد از شهادت حميد سنگر او را پر كرد و عاقبت او هم بعد از دو روز مقاومت در سنگر حميد بشهادت رسيد.
روحش شاد و يادش گرامي باد. او هم از رزمندگان امام حسين (علیه السلام) بارها در عمليات زخمي شده و رشادت ها نشان داده بود و شايد بخاطر علاقه زيادي كه اين دو برادر به هم داشتند و پشتيبان هم در صحنه هاي نبرد بودند در يك سنگر بشهادت رسيدند و ياد آور شجاعت و شهامت و استقامت حسين گونه در صحنه هاي نبرد حق عليه باطل شدند.
شهيد حميد باكري در اين چند سال اخير لحظهاي آرامش نداشت دائماً در تلاش بود و چنانچه در وصيتنامهاش هم قيد كرده معتقد به كسب روزي از راه ساده نبود ، از نمونه بارز يك انسان متقي بود و صفاتي كه در اول سوره مباركه بقره و نيز حضرت علي (علیه السلام) در خطبه همام در مورد متقين فرمودهاند در او عينيت مييافت. (1)
خاطره ای از شهید به روایت همسرش :
شهادتش دل خيليها را شکست، به خصوص برادرش مهدي را و به خصوص وقتي که يادش ميافتاد مهمات به دستش نرسيده و تنها توي آن محاصره مانده من هم آنجا بودم کنار آقا مهدي. عراقيها سعي داشتند تانکهايشان را عبور بدهند اين طرف و بچهها فقط با آرپيجي جلويشان ايستاده بودند...
بعد از رفتن حميد چهرهي آقا مهدي خيلي عوض شد. در هر سکوتش و هر آرامشش آدم حس ميکرد برميگردد به طرفي خيره ميشود که حميد شهيد شده بود و او نتوانسته بود برود بياوردش. (2)
خصوصیات شهید :
گفتارشان از روي راستي، پوشاكشان ميانه روي ، رفتارشان به فروتني ، از آنچه خداوند برايشان روا نداشته چشم پوشيدهاند و به علمي كه آنان را سود رساند گوش فرا داشتهاند ، دل هايشان اندوهناك است و آزارشان ايمن و بدنهايشان لاغر و خواستني است و نفسهايشان با عفت و پاكيزگي است.
وي به مسئله ولايت يقين داشت و معتقد بود كه فقط با اين طريق ميتوان انسان شد و لا غير. انساني خالص بود براستي كه شيعه علي (علیه السلام) بود ، در همه حال خدا را ميديد و رضايت او را در نظر داشت و از من شيطاني فرار ميكرد. ظواهر دنيا در نظر او خيلي كم ارزش مينمود و از وابستگيهاي شرك آلود بشدت وحشت داشت و فرار ميكرد ، اهل عمل بود نه اهل حرف و بالاخره تمام حرف هايش را در شهادتش گفت و دعاي هميشگي او در نماز كه با التماس از خدا ميخواست(اللهم ارزقنا توفيق الشهاده في سبيلك) در ششم اسفند ماه سال 62 مستجاب شد و مختصر شرحي كه گذشت دوران طي شده شهيد در اين دنيا بود. اگر بخواهيم حق مطلب را ادا كنيم و از رشادت ها و اخلاص ها ، عظمت روح ، صبر ، استقامت و آنچه كه بود سخن بگوئيم زبان ما قاصر و قلم ناتوان خواهد بود.
از شهيد دو امانت در بين ما است احسان 3 ساله و آسيه 11 ماهه كه انشاءالله دعاي خير امام امت فرزندان خلف پدرشان خواهدكرد.
مشرق
نظر دهید