آرزوم میکنم بمیرم اما مادرم میگوید مرگ هم گران است!
به گزارش سرویس اجتماعی باریشنیوز؛ نگاهش را بین مردمی که از خیابان میگذشتند، میچرخاند. خستگی مفرط از چشمانش میبارید ولی خدا میداند چه امید و فکری وادارش کرده بود تا همچنان به مردمی که مشغول گشت و گذار هستند بنگرد. چند ثاینه ای بود که چشمانش به پسرک کنار خیابان دوخته شده بود. پسرک اصرار داشت تا مادرش برایش از اسباب بازیهای کنار خیابان بخرد و در حالی که ساندویچی در دست داشت با دهان باز فریاد میکشید.
انگار فریاد پسرک او را از دنیایی که در آن غرق شده بود خارج کرد. به مردی که کنارش ایستاده بود نگریست. پسر کفشهایم را واکس بزن عجله دارم. چشمی گفت و فورا دست به کار شد. به سرعت برق و باد واکس سیاهی بر کفش های مرد زد و در آخر دست واکسی را به پیشانیش کشید و گفت: آقا تمام شد. مرد هزار تومانی به پسرک داد و رفت و او با انگشتهایش گویا درآمد امروزش را شمرد.
رضا رستمی پسرک نوجوان 15 سالهای است که همانند بیشمار کودکانکار دیگر در خیابانهای شلوغ ارومیه به دنبال رزق و روزی برای خانواده است.
ما صبحانه نمیخوریم زیرا هزینه تامین صبحانه برابر با درآمد پدرم است
رضا که چند دقیقهای طول کشید تا راضی شود لب به سخن بگشاید میگوید:« پدرم پیر است، سالها پیش هرچقدر مادرم اصرار کرد در شهرداری یا شرکتی مشغول به کار شود قبول نکرد و ترجیح داد روزگار خود را با خرید و فروش ضایعات با فرغون دستیش بگذراند.»
ولی حالا دیگر پیر شده است و کار با فرغون نمیتواند جوابگوی مخارج خانه باشد. با روزی 10 تومان مگر میشود زندگی کرد؟ آن هم ما که نه خانهای داریم و نه درآمد چندانی.
وقتی خواهرم با همسرش به خانه ما می آیند تنها برای یک صبحانه آن هم نان و پنیر باید 15 تومان هزینه کنیم. البته روزهای دیگر ما صبحانه نمیخوریم تا در مخارج خانه صرفه جویی شود چون آن وقت باید تمام درآمدمان را صرف خرید نان و پنیر کنیم.
رضا در جواب اینکه چرا به مدرسه نمی رود می گوید؟ رفتن به مدرسه برای ما فایده ای ندارد چون آخرش باید کار کنیم برای همین ترجیح میدهم از همین حالا کار را شروع کنم.
علی حمزه پسر دیگری است که کمی آنطرف تر سیگار میفروشد و دوست و هم محلهای رضا است.
او می گوید: وقتی به بچههای هم سن و سال خودم نگاه میکنم با خودم میگویم تفاوت ما با آنها در چیست؟ اما بیشتر از خودم دلم برای مادرم میسوزد. همیشه دوست داشت خانه کوچکی داشته باشیم ولی پدرم که یک کارگرساده بود هرگز نتوانست آرزوی مادرم را به واقعیت تبدیل کند. مادرم دست آخر در خانه کوچک اجارهای جان داد و آرزوی داشتن خانه را با خود به گور برد.
علی در حالی که کلاهش را برسر میگذارد و لبخند تلخی تحویلم میدهد میگوید: نوشتن بدبختی ما چه فایدهای برای شما دارد؟ یعنی مشکلات ما را حل میکند؟ و دوان دوان به سراغ بساط سیگار خود رفت و سیگاری را در دست مرد جوانی قرار داد.
رضا در حالی که چیزی را در ذهنش مرور میکند گفت: آرزو دارم بمیرم ولی مادرم میگوید الان مخارج مردن هم گران است. چند روز پیش پسرداییم تصادف کرد و دایی، هزینه چندصد تومانی خرید قبرو دفن را نداشت.
ساماندهی 272 کودککار ارومیه در سال 96
مدیرکل بهزیستی آذربایجان غربی با اشاره به ساماندهی کودکان کار اظهار کرد:در سال ۹۶ تعداد ۲۷۲ نفر کودکان کار و خیابانی در مرکز ساماندهی ارومیه پذیرش و خدمات حمایتی ، تخصصی دریافت نموده اند و نزدیک به ۴ میلیارد ریال برای توانمندسازی و حمایت های مادی و معنوی کودکان کار و خیابانی و خانواده هایشان تحت عنوان کمک موردی هزینه شده است.
ماده 80 قانون کار، افراد 15 تا 18 سال را به عنوان کارگر نوجوان میشناسد
یعنی به نوعی کار این کودکان را در شرایطی که در ادامه این قانون آمده، پذیرفتهایم (ساعت کار نیم ساعت کمتر باشد و کار به جسم و روحشان آسیب نزند). غیر از ماده 79 که کار کودکان زیر 15سال ممنوعیت دارد اما ماده 80 اینها را به عنوان کارگر نوجوان معرفی میکند که یک فعالیت رسمی دارند. در عین حال که مقابلهنامه 182 سازمان بینالمللی کار را پذیرفتهایم و براساس آن مشاغلی را که کودکان از آن منع شدهاند نیز در هیات دولت تصویب و ابلاغ شده است. اما در کنار اینها به این نکات توجه کنیم که شرایط اقتصاد امروز کشور ما شرایط خوبی نیست. مردم برای تامین معاششان با سختی مواجهاند.
رضا وعلی تنها پسران جوانی نیستند که مجبورند برای گذران زندگی خانواده خود کارکنند و از تحصیل بازبمانند بلکه گوشه و کنار شهر ارومیه پر است از افرادی همانند رضا و علی که به جای بازی و شادی ناگذیرند روزگار خود را در کوچه و خیابانهای شهر سپری کنند تا بتوانند زنده بمانند.
به قول علی پسرک سیگارفروش این نوشتنها باری از دوش امثال علی برنمیدارد. زیرا آنانکه باید بدانند خوب میدانند ولی گویا این دانستنها نانی برای این کودکان نمیشود.جامعه ما به چیزی بیش از این دانستنها نیاز دارد.
ما نیازمند مسئولینی هستیم که بتوانند به جای وعدههایی که عملی نمیشوند فکری به حال و روز مردم کنند. مسئولینی که صدای مردم را بشنوند و از صدای آه مردم نتوانند شب را صبح کنند. ما نیازمند بیداری وجدانها هستیم و ورود افرادی به عرصه که دغذغه مردم را داشته باشند، از جنس مردم باشند. درد بزرگی است که در جامعه اسلامی عده ای شب را آسوده بر بالین نهند و آنطرف تر کودکانی، خواب خوردن نان و پنیر برای صبحانه را ببینند.بایستی مراقب گسترش فقر و تبعات آن نیزبود.
امام علی(ع) در نامهای به فرزندش محمّد حنیفه میفرماید: «پسرم از فقر و تنگدستی درباره تو نگرانم، پس از فقر و نداری به خدا پناه ببر، زیرا که فقر باعث نقص دین و سرگردانی عقل و عامل دشمنی است».
گزارش از: نرگس آقازاده
نظر دهید